[Persian]
ما ز ياران چشم ياري داشـتيم
خود غلط بود آن چه ما پنداشتيم
تا درخـت دوسـتي برگي دهد
حاليا رفتيم و تخمي کاشـتيم
گـفـت و گو آيين درويشي نبود
ور نـه با تو ماجراها داشـتيم
شيوه چشمت فريب جنگ داشت
ما غلط کرديم و صلح انگاشـتيم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگـماشـتيم
نکتهÂها رفت و شکايت کس نکرد
جانـب حرمـت فرونگذاشتيم
گفت خود دادي به ما دل حافظا
ما محصل بر کسي نگماشـتيم
0 Comments:
Post a Comment
<< Home